نقد فیلم مرد گرگ نما؛ فیلمی برای فراموش شدن!

به گزارش فروش برتر، سال 2024 میلادی برای ژانر وحشت سال خوبی بود. علت این موفقیت هم به این موضوع ساده بازمی گشت که فیلم سازان بسیاری متوجه شدند که برای ساختن آثار ترسناک نیازی به هوا کردن هیچ فیلی نیست. همین که المان های این ژانر را بشناسی و از آن ها به خوبی استفاده کنی و فرزنده زمانه خودت باشی، برای موفقیت کافی است. عدم موفقیت تعدادی از فیلم های پر سر و صدا در کنار موفقیت آثار ساده تر، درستی این گزاره را معین کرد. اما گویی هنوز هم فیلم سازانی پیدا می شوند که در پی پیچیده کردن همه چیز هستند و نمی دانند که این پیچیدگی زخمی عمیق بر پیکره یک فیلم ترسناک وارد می نماید. نقد فیلم مرد گرگ نما (Wolf Man) را با تمرکز بر کوشش بی فایده سازندگان برای پیچیده کردن همه چیز شروع می کنیم.

نقد فیلم مرد گرگ نما؛ فیلمی برای فراموش شدن!

هشدار: در نقد فیلم مرد گرگ نما خطر لو رفتن داستان وجود دارد!

فیلم مرد گرگ نما به درستی داستان لاغری دارد. فیلم ساز به درستی در ابتدا هیچ شرحی در باب چرایی شکل گیری هیولا نمی دهد. فصل ابتدایی فیلم به همین علت به برترین فصل فیلم تبدیل می گردد. پس از آن فصل، داستان چند سالی جلوتر می رود. حال پسربچه فصل افتتاحیه بزرگ شده و خودش تشکیل خانواده داده است. اما کوشش فیلم ساز از همین جا برای پیچیده کردن شخصیت او شروع و در نتیجه سیر قهقرایی ماجرا شروع می گردد. این مرد خانواده امروز فقط پدر مهربانی است و دخترش را بسیار دوست دارد، وگرنه در دیگر ابعاد زندگی خود شکست خورده و حتی در تامین زندگی خانواده خود هم درمانده و توانایی رفع کردن احتیاجهای ابتدایی همسرش را ندارد.

در چنین قابی سر رسیدن خبر مرگ پدرش که در فصل ابتدایی حضور درجه یکی دارد، آواری بر سر مرد خراب می نماید تا او تصمیم بگیرد به دل همان جنگل ترسناکی بازگردد که یک بار در گذشته پدرش را در خود غرق نموده بود. گویی پسر راهی ندارد جز این که قدم در راه پدر بگذارد و باید سرنوشت شوم پدر گریبان فرزندش را هم بگیرد. از همین جا است که انتخاب فرزند دختر از سوی سازندگان برای این پدر تازه معنا می یابد و به نظر می رسد که بالاخره این چرخه معیوب می تواند در همین نسل متوقف گردد.

نکته این که همه این موارد در سطح داستان باقی می مانند و عمق پیدا نمی نمایند. نه آن درماندگی مرد برای ما ملموس می گردد و نه آن کوشش فیلم ساز برای پنهان کردن یک معنای فرامتنی در دل قصه ای لاغر که جایی برای این چیزها ندارد. این تصور که با تمرکز بر روان آشفته یک مرد او را می توان قربانی یک درد نادیدنی تصور کرد و مخاطب را به این باور رساند که او با توجه به شرایط روحی اش زمینه کافی برای تبدیل شدن به یک گرگ نما را داشته، به این راحتی ساخته نمی گردد و احتیاج به چیزهایی دیگری دارد که یکی سادگی است. متاسفانه فیلم ساز تمایل دارد از هیولای قصه خود موجودی نمادین بسازد که راه به تفاسیر فرامتنی می دهد و هم می توان او را به درماندگی های نسلی از مردان ارتباط داد که از ترس کوشش زنان برای برابری می ترسند و هم در سطحی کوچک تر به ناتوانی یک مرد در پذیرش دنیایی رو به تغییر که در آن جایی برای او وجود ندارد.

خواندنی ها

نقد فیلم نوسفراتو؛ برترین فیلم ترسناک سال یا یک بازسازی میانه؟

همین تاکیدهای بیجا و بزرگ نمایی از خودبیگانگی مرد فیلم مرد گرگ نما را به اثری الکن تبدیل می نماید که گاهی می خواهد کمی هم ترسناک باشد. این که تمام قصه یک فیلم در یک شب تمام نشدنی و در یک محیط تاریک وسط ناکجاآباد بگذرد اما هیچ ترسی در مخاطب ایجاد نکند، واقعا کار هر کارگردانی کارنابلدی نیست. بدترین نوع فیلم ساز هم ممکن بود بتواند یکی دو جا مخاطب را تکانی بدهد اما متاسفانه کارگردان و دیگر عوامل فیلم در این جا چنان درگیر تمرکز بر روحیات شخصیت واداده مرد هستند که هیچ فرصتی برای نمایش یکی دو سکانس ترسناک پیدا نمی نمایند. در چنین قابی است که استراتژی عدم نمایش هیولا تا نیمه دوم فیلم هم کار نمی نماید. پس باید مرد گرگ نما را فیلمی از دست رفته دانست که هر چه هست، ترسناک نیست.

یکی از استراتژی های کارگردانان ژانر وحشت از دیرباز عدم نمایش هیولای قصه در بخش عظیمی از فیلم است. سازندگان فیلم های ترسناک از این طریق کوشش می نمایند که هیولای خود را مرموز نگه دارند تا در زمان رونمایی مخاطب را حسابی بترساند. در فصل افتتاحیه فیلم مرد گرگ نما این موضوع کار می نماید. نه خبری از شرح چرایی تبدیل شدن یک انسان به گرگ نما است که آن هیولاها را از برج و باروی دست نیافتنی و مرموزش پایین بکشد و نه خبری از نمایش مفصل او اما آن چه که این عدم نمایش را پیروز می نماید، نگه داشتن سایه سنگینش در این فصل بر سر داستان است. در واقع عدم نمایش این هیولا به معنای عدم حضورش نیست و مخاطب در لحظه به لحظه قصه این حضور را احساس می نماید.

اما متاسفانه پس از فصل افتتاحیه این استراتژی دیگر جواب نمی دهد. علت این موضوع هم باز تاکید بر روحیات و تغییرات قربانی بعدی آن هیولا است. پس از بازگشت مرد و خانواده اش به آن خانه قدیمی در آن جنگل دورافتاده به جای تمرکز بر حضور نادیدنی هیولای قصه، تمرکز سازندگان بر تغییر احوال مردی است که از همان ابتدا سرنوشتش تعیین است. پس صرف تغییر این مرد و تبدیل شدنش به هیولای بعدی هیچ تعلیق و ترسی ایجاد نمی نماید؛ چرا که او نه ترسناک است و نه غیرقابل پیشبینی. آن چه که این وسط از دست می رود و سازندگان متوجه اش نیستند، احساس سایه سنگین وجود هیولای بیرون از خانه است که در همان فصل افتتاحیه یقه تماشاگر را گرفته بود و رها نمی کرد. حال در نبود این سایه سنگین، نمایش دیرهنگام هیولا هم تاثیری نمی گذارد و هیچ ترسی ایجاد نمی نماید.

اما شاید بدترین بخش فیلم تاثیر تغییر حالات مرد خانواده بر اطرافیانش، یعنی دختر و همسرش باشد. آن ها هیچ واکنش قابل لمس و درکی از خود نشان نمی دهند. انگار نه انگار آن کسی که ذره ذره مانند شمع در حال آب شدن است و تغییر ماهیت می دهد مردی است که دوستش دارند و انگار نه انگار که در عرض نزدیک به یک شب زندگی آن ها به تمامی در حال تغییر است و دیگر هیچ چیز مانند سابق نخواهد شد. در چنین قابی است که تصمیم ناگهانی دختر برای کشتن پدرش و درخواستش از مادر برای شلیک کردن به او چنین ابلهانه جلوه می نماید؛ بالاخره باید مسیری طی گردد که این درک در وجود این دو زن شکل بگیرد.

1

از 5

نکات مثبت

  • فصل افتتاحیه قابل قبول!

نکات منفی

  • عدم توانایی در ترساندن تماشاگر!
  • شخصیت پردازی بی سر و ته!
  • کوشش بیش از حد برای تبدیل کردن فیلم به اثری نمادین!

آن مکث پدر در لحظات پایانی و تاکید فیلم ساز بر خطرناک نبودنش و سپس شلیک همسر طبق خواسته دختر صرفا برای ساختن همان نمادپردازی ها است و هیچ توجیه دراماتیکی نمی تواند داشته باشد. در چنین بستری است که نمی توان از بازی بد بازیگران هم خرده گرفت؛ چه کارگردانی و چه متن چنان بدون ظرافت از کار درآمده اند که هیچ فرصتی در اختیار بازیگران قرار نمی دهند و طبیعتا آن ها هم نمی توانند اجرای قابل قبولی داشته باشند. اصلا همه چیز فیلم ناگهانی جلوه می نماید؛ چه نمودار تغییر شخصیت ها و چه روند پیشرفت داستان. پس بازیگر امکانی برای عرض اندام ندارد.

قصه های مرد گرگ نما یکی از قدیمی ترین داستان های ترسناک است که ریشه در ادبیات و قصه های فولکلور دارد. گرگ نماها هم مانند هیولای ترسناکی چون دراکولا در مکان های مخوف زندگی می نمایند و نادیدنی هستند و قربانی وقتی متوجه حضورش می گردد که دیگر فرصتی باقی نمانده است. طبیعی است که قصه پردازانی در هر نسل پیدا شوند و کوشش نمایند که این داستان ها را روزآمد نمایند و از دل آن ها آثاری با موضوع دغدغه های زمانه خود بسازند. اما باید متوجه بود که برای انجام این کار در ابتدا باید یک قصه قابل باور ساخت که شخصیت هایی قابل درک و قبل لمس دارد. صرف قرار دادن پیغام های اخلاقی و ساختن فضایی نمادین متناسب با عصر حاضر، شاید قصه ای را به روز کند اما قطعا تبدیل به اثر خوبی نمی گردد.

نقد فیلم مرد گرگ نما دیدگاه شخصی نویسنده است و لزوما موضع خبرنگاران مگ نیست!

منبع: خبرنگاران مگ

منبع: دیجیکالا مگ
انتشار: 20 بهمن 1403 بروزرسانی: 20 بهمن 1403 گردآورنده: forushebartar.ir شناسه مطلب: 2178

به "نقد فیلم مرد گرگ نما؛ فیلمی برای فراموش شدن!" امتیاز دهید

امتیاز دهید:

دیدگاه های مرتبط با "نقد فیلم مرد گرگ نما؛ فیلمی برای فراموش شدن!"

* نظرتان را در مورد این مقاله با ما درمیان بگذارید